مست بودم

ساخت وبلاگ
مست بودم بی مُروَّت زهر را هشیار ریخت

آخرش زهر خودش را بر دل بیمار ریخت

تا که می دیدم که دارم از غمش جانی هنوز

بی درنگ از خشت نازش بر سرم آوار ریخت

ای عجب کاری به دستم داد دل با فکر تو

زهر دوری را به حلقم بی تو با اصرار ریخت

از ازل بختم مرا یاری نمی کرد و مدام

بر سرم باران غم را باز با تکرار ریخت

پشت دیواری نشستم با خیالت بی وفا

آه از دل بخت بد بین بر سرم دیوار ریخت

شب های سرگشتگی...
ما را در سایت شب های سرگشتگی دنبال می کنید

برچسب : مست بودم سکندری خوردم,مست بودم باغ ونک بخشیدم,مست بودم,مست بودم اگر,مست بودم کردمش,آنگونه مست بودم,مست شده بودم,سر شب مست بودم,وقتی مست بودم, نویسنده : sargashteh22o بازدید : 827 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 23:34