آرام باش ای دل بی پروا،فهمیده ای که عشق خطر دارد؟
هشدار،مار رام نخواهد شد،چون میل نیش و کوه و کمر
داردانگار روی آتش سوزان است،هی راه می رود
که شود
آرامشب ها و روز پلک نخواهد بست،فکر و خیال هر
که به سر
دارداز بس
که بی تو زار زدم هر شب،هی خون سینه می چکد از چشمم
پوشیده نیست غصه ی شب ه
ایم،دیگر تمام شهر خبر
داردهی استکان فال مرا دید و..،چادر به لب گرفت و نگاهی کرد
با یک اشاره گفت و
دلم لرزید،فالت هزار بار اگر
داردگرمیِ دست ه
ای تو رفت از دست،
بیهوده
بی تو
این همه لرزیدم
این
عشق آبروی مرا برده،دیگر برای هر دو ضرر دارد
سرگشته
#سهراب_عرب_زاده شب های سرگشتگی...
ما را در سایت شب های سرگشتگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sargashteh22o بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 13 اسفند 1397 ساعت: 9:10